آیلینآیلین، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 5 روز سن داره

بهانه ی زندگی من....آیلین

بزرگ شدن هر روزه ي تو

دختركم هر روز كه ميگذره به آپشن هات اضافه ميشه و درك و فهمت بالاتر ميره و اين قضيه كاملا محسوسه يكي از كاراي قشنگي كه انجام ميدي چشمك زدنه كه خيلي سريع يادش گرفتي چشم و گوش رو با دستت نشون ميدي و دست و پا رو ميشناسي،انقدر قشنگ باي باي ميكني كه نگو.رقصيدنت هم انقدر با مزه س كه آدم فقط ميخواد نگات كنه تو ي اين چند روز خاله شهرزاد و مامان ناهيد حسابي روي رقصت كار كردن امروز هم كلي قدم برداشتي و خوشحالم كردي. خيلي شيرين شدي آيلين امروز گفتي جيز!! مامان رو كه خيلي قشنگ ميگي من،كو؟،دد،نه،چشم،دست،ني ني.بده رو ميگي.اما تقريبا همه حرفامون رو ميفهمي و عكس العمل نشون ميدي.وقتي بوسم ميكني بهم دنيا رو ميدن تو همه ي زندگي مني گلم دوستت دارم... ...
8 دی 1391

زمستان آمد

به همين سرعت زمستون رسيد و من هنوز در بهت سرعت گذشت روزها هستم! دختر گلم الان مثل فرشته ها خوابيدي.شبا معمولا قبل از ١٢ ميخوابي و طفلي بقيه كه بيدارن بايد توي سكوت فرو برن و از همه بيشتر خاله ات سختي ميكشه كه آراد كوچولو رو هي ميخواد آروم نگه داره تا تو يه وقت بيدار نشي آخه خوابت خيلي سبكه از همين جا از خاله ت تشكر ميكنم. ديشب شب يلدا بود و تو حسابي آتيش سوزوندي و پدر ترنم كوچولو كه ٥ ماه ازت كوچيكتره رو درآوردي!! خيلي دوستش داشتي و از دوست داشتن زياد ميخواستي بشيني روش و هي نازش ميكردي و موهاش رو بهم ميريختي!! صبح هم رفته بودي نشسته بودي رو سرش و از خواب بيدارش كرده بودي! خلاصه فكر نكنم با اين كارات ديگه اين طرفا پيداشون بشه!! اما خداييش ...
2 دی 1391

دومين شب يلدا

امشب آخرين شب پاييزه و شب يلداست و تو امشب دومين شب يلداي زندگيت رو در حالي سپري خواهي كرد كه بابايي اهوازه و ما اراك هستيم خوبيه امشب اينه كه دختردايي ماماني و دختر كوچولوش (ترنم) هم امشب مهمون ما هستن و يك مهد كودك درست و حسابي راه ميندازيم!! خيلي از اينكه وبلاگت عكس نداره ناراحتم اما چه كنم!تمام عكسات توي هارد باباييه و در دسترس ما نيست! اما وقتي برگردم يه عالمه عكس ميذارم هوراااااا ...
1 دی 1391